منوی اصلی
مطالب پیشین
موضوعات وبلاگ
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نویسندگان
درباره

امام سجاد (ع) :مردم زمان غیبت حضرت مهدی (ع) که به امامت او ایمان داشته باشند و ظهورش را انتظار کشند٬ بر مردم همه ی زمانها برتری دارند.منبع : منتخب الأثر 244 . سلام این وبگاه جهت اشاعه فرهنگ قرآن و اهل بیت به خصوص امام سجاد طراحی شده است . بدیهی است نظرات آگاهانه و مشفقانه شما خوانندگان محترم راهگشای ما خواهد بود. sahifesajjadiye@chmail.ir sahife@mailfa.org ویژه شرکت در پنجمین جشنواره دو سالانه صحیفه سجادیه
جستجو
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 174
بازدید کل : 16867
تعداد مطالب : 107
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


20فروردین سالروز شهادت هنرمند متعهد و بسيجي سيد مرتضي آويني

برای دریافت ویژه نامه شهید آوینی بر روی عکس بالا کلیک کنید

تا به سایت جامع شهید آوینی هدایت شوید .





این شب ها چشم هر کس به بچه سید ها می افتاد بی اختیار اشکش جاری می شد؛ خصوصاً بچه های کم سن و سال تر. در شب شهادت بی بی آن ها وسط می نشستند و بقیه دورشان حلقه می زدند و با هم در عزای مادر،  هم ناله می شدند، نوحه می خواندند و اشک می ریختند.

ایام فاطمیه بود. راهروهای بیمارستان هم سیاه پوش شده بودند. صدای دسته و عزاداری از پنجره باز اتاق می آمد. غمگین و بی حوصله روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود.کتابی را که برایش آورده بودند تا بخواند را برداشت. روی جلدش را چند دقیقه ای با دقت نگاه کرد (گزیده فرهنگ نامه جبهه انقلاب اسلامی ایران در جنگ تحمیلی. جلد 1. آداب و رسوم. نوشته: سید مهدی فهیمی. نشر پایداری". "فرهنگ جبهه)

یاد آن روزها افتاد لحظه ای چشمانش را بست. خاطرات مثل برق و باد از جلوی چشمش گذشتند : شب های عملیات ، شوخی ها و خنده ها ، دوستان شهیدش ، قمقمه های خالی ، بمب های شیمیایی ، تاول های آزار دهنده ، زخم زبان های بعد از جنگ ، بی خوابی های شبانه ، سرفه های مکرر  همه و همه ...

چشم هایش پر از اشک شد . یاد حرف دکتر افتاد. گفته بود گریه برایت خوب نیست . نباید استرس داشته باشی . نباید هیجانی بشی .

اشک ها رو پاک کرد و شروع به خوندن کتاب کرد  همینطور خوند و خوند تا رسید به این جا :

در دهه فاطمیه رزمندگان حال و هوای دیگری داشتند. عزاداری در این ایام فوق العاده سنگین بود و هیئت ها سنگ تمام می گذاشتند. مصیبت خوانی و مداحی، با ذکر آن چه بر سر ام ابیها و پاره تن پیامبر رفته و در کتب معتبر آمده بود، داغ دل های سوخته را تازه تر می کرد.

نشسته خواندن نماز شب با حزن و اندوه و افسردگی تمام به یاد مادر در مقایسه با نشاط و آمادگی سایر شب ها برای بهتر درک کردن واقعه و حال حضرت فاطمه سلام الله علیها بعد از آن، جگر بچه ها را آتش می زد.

این شب ها چشم هر کس به بچه سیدها می افتاد بی اختیار اشکش جاری می شد؛ خصوصاً بچه های کم سن و سال تر.

در شب شهادت بی بی آن ها وسط می نشستند و بقیه دورشان حلقه می زدند و با هم در عزای مادر،  هم ناله می شدند، نوحه می خواندند و اشک می ریختند.

بی اختیار اشک از چشمانش سرازیر شد . یادش افتاد شبهایی که رمز عملیات مزین به نام حضرت زهرا(س) بود، از بچه سیدها قول شفاعت می گرفتند. سیدها  را قسم می دادند به مادرشان که برای شهادتشان دعا کنند . یا قسم می دادند که اگر شهید شدند آنها را شفاعت کنند .

 حالا نمی دانست آیا آنها یادی از ش می کنند؟

با خودش می گفت: من در این چند سال، فاطمیه ها به یاد آن روزها ، به یاد تک تک بچه ها  سینه زدم ولی امسال ....

آهی کشید و به کپسول اکسیژن خیره شد.

 




اینجا دیار شهداست،دیار یاران آخرالزمانی سید الشهدا علیه السلام
 
فرصت مهیاست حالا که اول سال است،با شهدا عهدی ببندیم از جنس عباس
 
اینجا سرزمین عاشقی است،توضیح و تفسیر نمی خواهد اینجا...
 
اینجا همان جاست که یک حر نه،خاطره هزاران حر را همراه خود دارد
 
اینجا کربلای ایران است
 
خاک این سرزمین با ما سخن می گوید
 
عهد ببندیم اول سالی،نیت کنیم
 
 هر چه می خواهد دل تنگت بگو،اینجاست که معنا پیدا می کند
 
با شهدا،با یاران خمینی،با یاران ثارالله سخن بگو...
 
اینجا نیاز به توضیح ندارد...
 
سکوت...اینجا سکوت هم معنی عشق بازی می دهد
 
بخواه از شهدا اول سالی
 
بگو...با شهدا درد دل کن...بگو اینجا
 
هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
 
دلت شکست برای ما هم دعا کن...
 
اینجا حاجت می دهند...
 
دیگر چیزی نمی گویم...بگو...هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
 
التماس دعا
 
راستی سید علی را فراموش نکن
 
یکه و تنها این روزها رهبری می کند دنیایی را به دعای مولایش حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء
 
دعا کن حالا که دلت شکست...
 
برای فرج مولایمان هم دعا کن...
 
امسال آخرین سال باشد بدون حضورش انشا الله...
 
التماس دعا
 
منبع : سایت راه روشن




حدود ساعت ۱۰ صبح موقعی که دانشجویان در کلاس‌ها بودند، چندین نفر

از سربازاندسته «جانباز» به معیت زیادی سرباز معمولی رهسپار

 دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود ۱۶۰ دانشجو داشت،

مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشه‌برداری تدریس می‌کرد.

 صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می‌رسید.

اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمی‌کرد.

در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت: ...





وبلاگ " شاهدان شهید ... بچه های آسماننوشت:

خیلی وقت بود که توی منطقه عملیات محرم مشغول تفحص شهدا بودم؛

دیگر عشایر منطقه هم من رو می‌شناختند و اگر پیکر شهیدی را می‌دیدند، خبرم می‌کردند؛

یک روز یکی از عشایر چوپان به نام «غلامی» با بنده تماس گرفت.